با تو همه رنکهای این سرزمین را آشنا میبینم.
با تو همه رنکهای این سرزمین مرا نوازش می کنند.
با تو آهواناین صحرا دوستان هم بازی من اند.
با تو کوهها حامیان وفادار خاندان من اند.
با تو زمین ، گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند.
ابر حریری است که بر گاهواره من کشیده اند.
و طناب گاهواره ام را مادرم ، که در پس این کوه ها همسایه ماست،
دردست خویش دارد.
با تو دریا با من مهریان است و مهیبانی می کند.
با تو سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند.
با تو نسیم ، هر لحظه گیسوانم را شانه می زند.
با تو من با بهار می رویم.
با تو من در عطر یاس ها پخش می شوم.
با تو من در هر شکوفه می شکوفم.
با تو من در طلوع لبخند می زنم.
در هر تندر لبخند شوق می کشم.
در حلقوم مرغان عاشق می خوانم.
در غلغل چشمه ها می خندم.
با تو من در روح طبیعت پنهانم.
با تو من بودن را ، زندگی را ، شوق را ، عشق را ، زیبایی را
مهربانی پاک خداوندی را می نوشم.
|دکتر شریعتی|
ارسال
شده توسط محمدرضا جاودانی در 88/1/23 5:11 عصر